باز هم خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای وازی دیده ام
خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند خنجر دیفرانسیل هم گشته کند
ز سر هر جای گشتی میپرم دامن هر اتحادی می درم
دست و پای بازه ها را بسته ام از کمند منحنی ها رسته ام
شیب هر خط را به تندی می دوم گوش هر ایگرگ و شئ را می جوم
گاه در زندان قدر مطلقم گاه اسیر زلف حد و مشتقم
گاه خط ها را موازی می کنم با توانها نقطه ها بازی می کنم
لشگری تمرین دارم بی شمار تیمی از فرمول دارم در کنار
ناگهان دیدم توابع مرده اند پاره خط نقطه ها پژمرده اند
ز لگ و بسط و نپر آثار نیست ردپایی از خط و بردار نیست
آری آری خواب افسون می کند عقده را از سینه بیرون می کند
مردم از این ایکس و ایگرگ داد داد روز های بی ریاضی یاد باد
اند
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.